در دنیای اقتصاد، اصلی خدشهناپذیر وجود دارد؛ هر کسبوکاری که ارزشمندترین دارایی خود را نادیده بگیرد، محکوم به افول است. برای یک بنگاه تولیدی، این دارایی ممکن است تجهیزات و ماشینآلات باشد و برای یک شرکت فناوری، کدهای نرمافزاری آن. اما برای یک رسانه، این دارایی نه چاپخانه است، نه فرستندههای رادیویی و نه حتی […]
در دنیای اقتصاد، اصلی خدشهناپذیر وجود دارد؛ هر کسبوکاری که ارزشمندترین دارایی خود را نادیده بگیرد، محکوم به افول است. برای یک بنگاه تولیدی، این دارایی ممکن است تجهیزات و ماشینآلات باشد و برای یک شرکت فناوری، کدهای نرمافزاری آن. اما برای یک رسانه، این دارایی نه چاپخانه است، نه فرستندههای رادیویی و نه حتی سرورهای پرقدرت؛ ارزشمندترین و در عین حال شکنندهترین دارایی هر رسانه، “سرمایه اعتماد” مخاطبانش است.
امروز، در چشمانداز رسانهای ایران، ما با بحران فرسایش این سرمایه حیاتی روبهرو هستیم؛ بحرانی که بقای رسانههای سنتی و نوین را به یک اندازه تهدید میکند.
مخاطب امروز ایران، در یک اکوسیستم اطلاعاتی پیچیده و متلاطم زندگی میکند. او دیگر یک دریافتکننده منفعل پیام نیست. از یک سو با رسانههای رسمی مواجه است که گاهی با لکنت، تاخیر یا نگاهی یکسویه به پوشش وقایع میپردازند و از سوی دیگر، در معرض بمباران اطلاعاتی شبکههای اجتماعی است؛ فضایی که در آن، سرعت بر دقت پیشی گرفته و تشخیص اخبار جعلی از واقعیت، به مهارتی ضروری اما دشوار بدل شده است. در این “اقتصاد توجه” که در آن، هر محتوایی برای جلب نظر مخاطب در رقابتی بیرحمانه قرار دارد، اعتماد به یک “کالای کمیاب” و در نتیجه، بسیار گرانبها تبدیل شده است.
پرسش کلیدی این است: چگونه میتوان این سرمایه از دست رفته را بازسازی کرد؟ پاسخ، در یک تغییر پارادایم بنیادین نهفته است: گذار از “رسانه محوری” به “مخاطب محوری”. این صرفاً یک شعار زیبا نیست، بلکه یک استراتژی اقتصادی بقاست. مخاطب دیگر یک عدد در آمار بازدید وبسایت یا تیراژ روزنامه نیست؛ او یک “سهامدار” معنوی رسانه است که با وقت و توجه خود، در آن سرمایهگذاری میکند و انتظار بازگشت سرمایه، یعنی دریافت اطلاعات دقیق، بیطرفانه و کاربردی را دارد.
در این مسیر، فناوریهای نوین نه به عنوان هدف، بلکه به مثابه ابزاری قدرتمند برای تحقق این استراتژی عمل میکنند.
رسانهای که میداند مخاطبش به جای اخبار عمومی سیاست، به تحلیلهای اقتصادی حوزه مسکن یا استارتآپها علاقهمند است و محتوای متناسب با این نیاز را به او عرضه میکند، در عمل به او میگوید: “من برای وقت و سلیقه تو ارزش قائل هستم.” این احترام، اولین خشت در بنای اعتماد است.
تکنولوژی، ابزارهای بینظیری برای تبدیل ارتباط یکسویه به یک گفتگوی دوطرفه فراهم کرده است. استفاده هوشمندانه از پلتفرمهای اجتماعی، برگزاری نظرسنجیهای تعاملی، جلسات پرسش و پاسخ زنده با کارشناسان و نویسندگان، و ایجاد فضایی که در آن مخاطب احساس کند صدایش شنیده میشود، او را از یک “مصرفکننده محتوا” به یک “عضو جامعه” آن رسانه تبدیل میکند. این حس تعلق، قدرتمندترین پادزهر برای بحران اعتماد است.
در نهایت، باید پذیرفت که هیچ ابزار تکنولوژیکی به تنهایی قادر به جلب اعتماد نیست. فناوری، کاتالیزور است؛ اما جوهر اصلی، در فرهنگ سازمانی رسانه نهفته است. فرهنگی که در آن، سردبیر و خبرنگار، خود را نه نگهبان یک حقیقت مطلق، بلکه خدمتگزار حق مخاطب برای دانستن بدانند. رسانههایی در آینده ایران موفق خواهند بود که درک کنند در بازار امروز، دیگر نمیتوان اعتماد را “فرض” کرد؛ بلکه باید آن را روز به روز، خبر به خبر، و کلیک به کلیک “به دست آورد”. این یک ماراتن است، نه یک دوی سرعت؛ و جایزه آن، چیزی نیست جز بقا و پیشرفت در دنیای رسانهای فردا.
دیدگاهتان را بنویسید